۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

ياد ايام ياد جواني

ياد ان روزهاي جواني بخير
ياد آن روزهاي عاشقي بخير
يا آن دوستي هاي زيباي جواني بخير
ياد جواني بخير

نيروي انتظامي عليه شورشيان


نيروي انتظامي عليه شورشيان .....

೨೨ خرداد ماه 1388روز انتخاب ملت ايران بود .... از ماه ها قبل مجامع خبري غربي مانور بگفته خود خوبي روي اين قضيه دادند...

ولي تمام معادلات انها در روز 22خرداد بهم ريخت چرا که حضور40ميليوني مردم چيزي بود غير قابل باور ...

بعد از انتخابات هم با اتش زدن به بعضي از اختلافاف سياسي بين سياسيون اين کشور جوء ناارامي را براي ايران ساختند...

البته باورشان بر اين بود که ميتوانند با اين تحرکات و شوراندن عدهاي از ارازل و اوباش کاري کنند ولي باز هم نتوانستند..

به حق کار نيروي انتظاني بسيار خوب و بجا بود براي نشاندن اين شورشه که در پي ان بسياري از انوال عمومي مردم از بين مي رفت....

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

مسعود ده نمکی و جنجال سینمایی

! من دلم برای جنگ تنگ نشده است!
همين مسعود ده ‌نمكي كه اين روزها هر جا مي‌روي، سخن از اخراجي‌هاي اوست، روزگاري بايكوت بود. يادتان هست؟
همين الان هم خيلي‌ها از هر دو جناح تمام سعي‌شان بر همين است، چيز جديدي نيست. اما امروز شما با اثرتان موفق شديد اين جو را بشكنيد و برخلاف ميل بسياري در صدر بنشينيد و قدر ببينيد. در گذشته هم من سعي كردم بر اساس نياز زمانه حرفم را بزنم، چه زمان روزنامه‌نگاري و چه زماني كه مستند مي‌ساختم. به لطف خدا آن بايكوتي را هم كه شما گفتيد، همواره شكسته‌ام. من مشخصا به زماني اشاره مي‌كنم كه شما روزنامه‌نگاري را رها كرديد و به كار مستندسازي پرداختيد. آن زمان «فقر و فحشا» و «كدام استقلال،‌كدام پيروزي» اگرچه با ممانعت‌هاي متعددي روبه‌رو بود ولي خيلي زود ميان مخاطبان دست به دست شد و براحتي مي‌شد فهميد كه كار شما در مستندسازي هم گرفته است اما مثل اينكه خيلي‌ها اين را برنمي‌تافتند. يادم هست خود من در يكي از همين روزنامه‌هاي طيف اصولگرا مطلبي درباره فقر و فحشا نوشتم كه اتفاقا زاويه انتقادي هم داشت اما مسؤولان روزنامه از چاپ آن خودداري كردند. بعد درباره «كدام استقلال، كدام پيروزي» يادداشتي نوشتم كه بيشتر تعريف بود، اما آن هم چاپ نشد. تا اينكه جناب سردبير خيال بنده را راحت كرد و گفت: ما چه مثبت،‌چه منفي، يك خط خبر راجع به فلاني كار نمي‌كنيم! اين در حالي است كه آن زمان از طرف روزنامه‌هاي طيف اصلاح‌طلب بسيار به شما هجمه مي‌شد. اگر اين كينه‌ورزي‌ها براي اين بود كه من زمين بخورم، متاسفانه آقايان به خواسته‌شان نرسيدند . سير كاري شما براي مخاطبان ‌تان حاكي از نوعي تغيير يا عوض شدن است، اين را قبول داريد؟ به اين معنا كه مدنظر شماست من تغيير نكرده‌ام. تنها اتفاقي كه افتاده اين است كه ابزار من عوض شده است،‌ افكار من همان است كه بود. اما شما زماني كه كار ژورناليستي مي‌كرديد، از شهدا تصويري آسماني ارائه مي‌داديد كه رسيدن به آنها كمي محال به نظر مي‌رسيد ولي اين روزها زميني‌ترين تصوير ممكن را از شهدا ارائه مي‌دهيد. خود اين بيانگر تغيير است. شهدا كه آسماني بودند و آسماني هستند و آسماني خواهند بود، اما يك وقت هست شما داريد راجع به شهدا حرف مي‌زنيد، حرفتان آسماني مي‌شود و يك وقت هست كه شما داريد درباره رزمنده‌اي حرف مي‌زنيد كه فعلا در زمين است و تا رسيدن به آسمان خيلي كار دارد. من در « شلمچه» و «جبهه» به ضرورت زمان از شهدا حرف مي‌زدم كه آسماني بودند و الان بنابر نياز امروز از رزمنده‌هايي سخن مي‌گويم كه زميني بودند. اين رزمنده‌ها براي آسماني شدن يك مسير زميني را طي مي‌كنند. وجه شهدا آسماني بود چون به مقصد رسيده بودند ولي وجه رزمندگان چون در مسير رسيدن و شدن قرار دارند زميني است. اما من همان زمان هم در نشرياتي كه داشتم نگاه كليشه‌اي به شهدا نداشتم. ضمن اينكه آن زمان اصولا خلأ حرف زدن راجع به شهدا بود و نه يكجانبه نگاه كردن. نگاه كنيد؛ جنگ ما 90 درصدش پا روي «من» گذاشتن بود، 10 درصدش پا روي «مين» گذاشتن. يعني ما 11 - 10 ماه در پادگان و اردوگاه زندگي مي‌كرديم تا يك ماه در عمليات باشيم. آن مسير شدن همان 11-10 ماه بود. زمان زندگي در جنگ حتي آن شب‌هاي عمليات هم هماني نبود كه ما در رسانه‌ها نشان مي‌داديم. باور كنيد همه آن رزمنده‌ها لزوما كساني نبودند كه روي مين بروند يا جلوي دوشكا بايستند. اگر به تعبيري كساني كه به جبهه مي‌آمدند، ‌خاص بودند، خاص الخاص‌تر از آنها كساني بودند كه شب عمليات هيچ هراسي از هيچ چيز نداشتند و با شور و شوق دنبال شهادت بودند. وقتي شهيد چمران مي‌گويد كه زمان نواخته شدن شيپور جنگ،‌ مرد از نامرد شناخته مي‌شود،‌ اين نامرد چه كساني هستند؟ برخي كه جبهه نمي‌آمدند، ‌برخي كه مي‌آمدند اما براي عمليات حاضر نمي‌شدند، برخي كه در عمليات هم مي‌آمدند ولي بعد از فرط ترس برمي‌گشتند؟! البته درجه نامردي هر كدام از اينها فرق مي‌كند ولي همه‌شان به اين صفت،‌ متصف هستند. من همين چند روز پيش يادداشت كسي را مي‌خواندم كه نوشته بود در جبهه‌هاي ما آدم از فاصله 50 كيلومتري متحول مي‌شد! پس امام (ره) بايد مي‌گفت پشت جبهه دانشگاه آدم‌سازي است نه خود جبهه! امام حسين (ع) هم جبهه‌اش اينگونه نبود. در مقاتل هست كه شخصي به سيدالشهداء مي‌گويد: من با شما تا پاي جان هستم اما جان نمي‌دهم. شمشيرم در ركاب شماست ولي تا وقتي كه زنده باشم! و امام (ع) هم به وي گفت: همين الان برگرد كه صداي مرا در روز عاشورا نشنوي و حتي شب عاشورا هم خيلي از مثلا اصحاب، از كربلا رفتند. آن وقت چطور است كه ما جبهه خودمان را مقدس‌تر از جبهه انبيا و اوليا معرفي مي‌كنيم؟ اين نگاه افراطي،‌ كليشه‌هايي از جنگ در ذهن مخاطب درست مي‌كرد كه باورش كمي سخت بود. ما چرا بالاي منابر از شكست احد به خاطر يك مشت غنيمت حرف مي‌زنيم و مي‌گوييم كه سپاه پيامبر شكست خورد و اغلب هم در رفتند ولي حاضر نيستيم راست و حسيني از يك شكست عمليات در جنگ حرف بزنيم. حرف هم بزنيم مي‌گويند دفاع مقدس زير سؤال رفت. اين در حالي است كه در همين شكست‌ها هم ما شهادت و وجوه آسماني جنگ را داشتيم و مگر خود كربلا در ظاهر يك شكست كامل نبود؟ لذا به اعتقاد من، ما در بخش رسانه‌ها و تبليغات بسيار ضعيف عمل كرديم و مساله جبهه و جنگ را اصلا نفهميديم. ما متاسفانه در اين زمينه با كساني طرف هستيم كه دفاع مقدس‌مان را مقدس‌تر از دفاع‌هاي مقدس‌ امامان مي‌دانند! چه كسي گفته ما در جبهه به جاي دو تا دست، دو تا بال داشتيم؟ پس آنهايي كه شب عمليات كپ مي‌كردند چه كساني بودند؟ آنهايي كه پنج ماه در دوكوهه مي‌آمدند ولي هنگام عمليات، درس را بهانه مي‌كردند و در مي‌رفتند چه كساني بودند؟ آنهايي كه در خيابان‌هاي شهر چراغ‌قوه‌ مي‌زدند ولي حاضر نبودند به جبهه بيايند، چه كساني بودند؟ كشوري كه قرار بود ارتش 20 ميليوني داشته باشد، چرا نمي‌توانست پشت بند يك سپاه 100 هزار نفري، يك سپاه ديگر اعزام كند؟ ما خودمان را پشت چه مقدساتي داريم پنهان مي‌كنيم؟ كساني كه مي‌نويسند ما در پشت جبهه هم امثال مجيد سوزوكي نداشتيم چه برسد به خط مقدم، از كجاي جنگ خبر دارند؟ خصلت شاعر غلو كردن است، آيا خصلت مورخ و تاريخ‌نگار هم همين است يا اينكه مورخ بايد واقعيت‌ها را بگويد؟ من بشدت معتقدم اگر ما واقعيت‌ها را بگوييم ذره‌اي از قداست جنگ‌مان كم نمي‌شود اما اگر غلو كنيم به اين بهانه كه جنگ را جذاب كنيم، همين جوانان دور و برمان را هم از دست مي‌دهيم. من يك مثال بزنم: اول جنگ در ميان اسرا در اردوگاه موصل، ‌آنقدر تفاوت ديدگاه وجود داشت كه اسرا را خودشان تقسيم‌بندي كرده بودند به نماز‌خوان‌ها و كاهل‌الصلاه ًْها. شب شهادت شهيد بهشتي برخي از اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراقي شيريني پخش مي‌كردند كه صليب سرخي‌ها با تعجب مي‌گفتند شما ديگر چقدر نامرديد؟ پس ما در جنگ اين همه آدم‌هاي متفاوت را داشتيم. اتفاقا در اين فضاست كه چهره حاج‌آقا ابوترابي برجسته مي‌شود والا اگر همه خوب و آسماني بودند كه ابوترابي و ابوترابي‌ها گل مي‌كردند. من اصلا اين ايده را قبول ندارم كه اگر اين واقعيت‌هاي جنگ گفته شود به ضرر ماست، اصلا. پيروزي در سوم خرداد وقتي برجسته مي‌شود كه شكست رمضان شرح داده شود و اگر اين شكست گفته شود باور كنيم چيزي از ارزش‌هاي جبهه و كار شهدا كاسته نخواهد شد، وانگهي! ما به چه قيمتي بايد تاريخ جنگ را تحريف كنيم؟ فقط به اين دليل كه ده‌نمكي در خطوط سياسي ما نيست و از نظر سياسي هم مشرب ما نيست؟ مشخصا حرف حساب شما در مجموعه اخراجي‌ها چيست؟ اين فيلم را ساختي كه چه بگويي؟ «اخراجي‌هاي 1»، يك وجه ناگفته از تاريخ جنگ ما را طرح مي‌كرد و اين در حالي است كه خود قالب جنگ، بهانه‌اي است براي زدن يك حرف مهم‌تر. يك بحث و مضمون اخلاقي درباره تحول‌پذير بودن آدم‌ها در اخراجي‌هاي 1 مطرح شد آن هم با زبان طنز و در ژانر جنگ. در اخراجي‌هاي 1، يك رساله سلوك،‌ نمادسازي شده بود كه اين نمادسازي البته رو نبود و بيشتر با ضمير ناخودآگاه مخاطب ارتباط داشت. در اين فيلم تمام ديالوگ‌ها مبتني بر يك رساله سلوك عرفاني است و همه شخصيت‌ها براساس آن پردازش شده‌اند. «ميرزا» به عنوان عرفان نظري، «روحاني» به عنوان بال عرفان عملي، «مجيد» به عنوان يك سالك و حتي مجيد كه به ميدان مين مي‌رسد بدون وجود استاد طريقت است كه اين مرحله در عرفان ما وجود دارد و من البته قصد ندارم خيلي درباره آن حرف بزنم و اينها بايد با ضمير ناخودآگاه مخاطب ارتباط برقرار كند. در اخراجي‌هاي 1، لايه‌هاي ديگري هم وجود داشت. اخراجي‌هاي 1، تسويه‌حساب با رياكاراني است كه به اسم جنگ، نان جنگ را مي‌خورند يعني شخصيت «حاج صالح» كه در فيلم هست يا پسر ميرزا به عنوان آقازاده‌اي كه پدرش موجه است ولي خودش جبهه نمي‌رود اما ديگران را به جبهه مي‌فرستد و بهانه‌اش هم براي جبهه نرفتن عدم توفيق بود! من در اخراجي‌هاي 1 مي‌خواستم بعد از 20 سال از اين آدم‌ها حساب‌كشي كنم و همين شخصيت‌ها در «اخراجي‌هاي 2» در معرض خطر قرار مي‌گيرند و موقع امتحان پس دادنشان است. و همه اينها در جنگ ما نمونه‌هاي عيني داشت. صددرصد. خيلي‌ها بودند كه در همان زمان جنگ خودشان جبهه نمي‌رفتند اما كار رسمي‌شان تشويق بچه‌ها براي رفتن به جبهه و تبليغ حضور در جنگ بود. من با همين چشم‌هاي خودم كساني را ديدم كه به جبهه مي‌آمدند فقط به خاطر گرفتن يك عكس يادگاري يا آمده بود جبهه براي اينكه آبروي ادعاهاي آنچناني‌اش در محله نرود. در جنگ خودمان بودند كساني كه با ماشين بيت‌المال مي‌آمدند و اعزامي مي‌گرفتند، شبيه همين شخصيت اخراجي‌هاي 1. من حالا به نكته مهمي اشاره كنم، عمده فرماندهان جنگ ما كه خيلي‌هايشان را ما امروز به عنوان سرداران شهيد دفاع مقدس مي‌شناسيم، آن روزها با مجيد سوزوكي‌ها خيلي راحت‌تر كنار مي‌آمدند تا با رياكاران. اين واقعيت مهمي است در جنگ‌ما. يعني از ديد فرماندهان ما قابليت اصلاح‌پذيري و كارآيي اين بچه‌ها بيشتر از رياكاران بود و به نوعي در اين بچه‌ها نوعي روحيه مشتي‌گري و لوطي‌گري مي‌ديدند. فرماندهان شهيد ما اغلب با قشري‌گراهايي كه از دين فقط ظاهرشان را گرفته بودند و ديگران را هم هرگز قابل اصلاح نمي‌دانستند، ميانه خوبي نداشتند. [تلفن همراه ده‌نمكي براي چندمين بار است كه در حين مصاحبه زنگ مي‌خورد ولي اين يكي را جواب مي‌دهد و بعد از دقايقي صحبت را ادامه مي‌دهد] ببخشيد! فيلم آدم وقتي در حال اكران است مثل يك جنگ و يك عمليات مي‌ماند كه دقيقه به دقيقه‌اش اتفاق و ماجراي تازه‌اي رخ مي‌دهد. بگذريم. همين مضمون معنا‌گرا كه معمولاً به دليل پردازش بد، مخاطب خوبي در سينما نداشته، اين بار بدون هيچ حمايت خاصي و در كنار همه اين دشمني‌ها مخاطب خودش را پيدا كرده و با توده مردم ارتباط برقرار كرد. اخراجي‌ها بيان مضامين بسيار مهم و دقيق عرفاني در قالب طنز است كه كار بسيار ظريف و پرخطري است و در سينما حداقل در ژانر جنگ براي نخستين‌بار من از اين قالب بهره بردم و الا در ادبيات ما قبلاً بسيار از چنين شيوه‌اي استفاده شده بود كه مضامين غامض و پيچيده را با ساده‌ترين كلمات ممكن بيان مي‌كردند. در همين دوره خود ما يكي مثل مرحوم اسماعيل دولابي بود كه پاي صحبت‌هايش هم استاد دانشگاه مي‌نشست هم مردم كوچه و بازار. در فيلم اخراجي‌ها هم سعي من بر اين همه‌فهمي‌بوده است؛ آنكه آمده فيلم جنگي ببيند، فيلم جنگي ديده، آنكه دوست دارد طنز ببيند، طنز و شوخي ديده، آنكه آمده مضمون زيرين و لايه پنهاني فيلم را درك كند، درك كرده. به نظر مي‌رسد در اخراجي‌هاي 2 حرف ديگري غير از همه اين موارد كه برشمرديد دارد طرح مي‌شود، يعني قصه يك پله بالاتر آمده است. يك پله بالاتر آمده ولي ادامه همان خط قصه است. مثلاً روحاني فيلم. بله، تور محبت روحاني فيلم در اخراجي‌هاي 2 گسترده‌تر است و علاوه بر مجيد سوزوكي و ديگر اخراجي‌ها، مسيحي، سرباز دشمن و آدم خود فروخته را هم دربر مي‌گيرد و مي‌خواهد بگويد اينها هم قابل هدايتند و در جايي از فيلم كه يكي به وي مي‌گويد اين چقدر شبيه مجيد سوزوكي ماست، جواب مي‌دهد كه اين از سوزوكي گذشته و به كاوازاكي رسيده كه طرف مي‌پرسد؛ حاج آقا كارخانه موتورسازي دارد؟ كه يكي جواب مي‌دهد: نه، حاج‌آقا كارخانه آدم‌سازي دارد. اين همان دانشگاه آدم‌سازي است كه امام (ره‌) مي‌گفت و همان رسالت بعثت انبياست؛ يعني مكارم اخلاق. در اخراجي‌هاي 2 تور محبت در مسير انسان‌سازي و اصلاح آدم‌ها پهن‌تر است و از طرف ديگر آدم‌هاي تحول يافته يا در مسير تحول يا تلنگر خورده، از يك كثرت قرار است به يك وحدت برسد. لايه زيرين‌اش مضمون عرفاني فيلم است كه همه اين آدم‌ها در يك صف قرار مي‌گيرند و لايه رويي يا امروزي‌اش همين وحدت ملي است، يعني مام وطن؛ در لايه زيرين با فطرت مشترك انسان‌ها سر و كار دارد، در لايه بيروني با «اي ايران» خواندن. آنجا فرياد توحيد سر مي‌دهد كه با همديگر عليه دشمن واحد متحد باشيد و اينجا همان وحدت است اما در برابر دشمن كلاه قرمز چكمه‌دار. شما خيلي روي «تحول» آدم‌ها در اخراجي‌ها حساب كرده‌ايد. آيا اين «تحول» و «اصلاح» بايد لزوماً به شهادت منجر شود؟ اصلاً ! اين اصلاح‌پذيري در هر كسي به اندازه ظرفيت اوست. همين كه برخي از اينها پاي‌شان به جبهه برسد خودش بزرگ‌ترين تحول است، شهادت پيشكش! در فيلم هم يكي از همين‌ها تا جايي متحول شده كه مي‌خواهد به اندازه درك و شعور خودش، روحاني فيلم را نجات دهد؛ آنجا كه مي‌گويد اين استخاره هم بلد نيست. در آثار مرحوم دولابي هست و اصلاً حديث داريم هر كس 40 روز عمل خالص انجام دهد براي خدا، چشمه حكمت بر قلبش جاري مي‌شود و مي‌رسد به خدا. اينجا مرحوم دولابي انگشت شستش را نشان مي‌داد كه به خدا رسيده‌اي و خيلي‌ها مي‌خنديدند اما من مطالعه كه مي‌كردم، مي‌ديدم همين 100 صفحه رساله سلوك است. يعني قرار نيست بعد از چلگي سلوكت، اگر يك خوابي ديدي يا مكاشفه‌اي شد، شما فكر كني به مقصود رسيده‌اي، نه، در راهي هنوز. ميرزاي دولابي درست است كه شستش را نشان مي‌داد اما 100 صفحه كتاب در همان اشاره نهفته بود. مي‌خواهيد بگوييد اخراجي‌ها هم همان قصه شست مرحوم دولابي است؟ دقيقاً. مجيد سوزوكي در اخراجي‌هاي 1، مي‌گويد من يك عمر الواطي كرده‌ام، دهنم نجس است، از من قبول نمي‌كنند، ناچار به جاي سلام و صلوات، شروع مي‌كند به فحاشي عليه دشمن. اين آدمي كه در شهر فقط چاقوكشي مي‌كرده و حالا يك بار هم براي دفاع از ناموس زنجير كشيده، اين بار براي دفاع از ناموس وطن و مام وطن زنجير مي‌كشد، براي مجيد سوزوكي همين‌قدر تحول بس است و اصلاً نياز به شهادت براي او نيست. من خاطرم هست آقاي رفيق‌دوست تعريف مي‌كرد كه روز 12 بهمن در جنوب شهر يكي از همين لات‌ها خودش را مي‌چسباند به شيشه بليزر و جلوي امام (ره) شروع مي‌كند به فحش بد دادن به شاه و رژيم گذشته. رفيق‌دوست مي‌گفت: من به اين طرف مي‌گفتم نگو، جلوي امام زشت است، اما امام گفت: چيزي نگو، ايشان هم اينجوري اسلام را ياري مي‌كند. اين نگاه امام است، آن وقت نگاه كاتوليك‌تر از پاپ‌‌هاي ما و حزب‌اللهي‌تر از خداهاي ما، اين است كه چرا لحظه شهادت، مجيد سوزوكي به بعثي‌ها فحش داده؟! ما معمولاً در فيلم‌هاي جنگي شاهد آدم‌هاي تحول يافته بوده‌ايم كه اغلب هم مربوط به شب عمليات و لحظه شهادت بود ولي شما چند خاكريز عقب‌تر رفته‌ايد و سير اين تحول را نشان داده‌ايد. شايد همين نوگرايي در ارائه كار باعث برخي واكنش‌هاي تند به شما باشد. من تحول رزمنده‌ها را نشان دادم، عين همان واقعيتي كه از جنگ ديده بودم. تحول مثبت؟ چه مثبت، چه منفي. تحول منفي براي كساني است كه تا شب عمليات پاي كار بودند اما بعد كم مي‌آوردند و جالب اينكه همين‌ها، ديگران را براي حضور در جبهه نامقدس مي‌شناختند؛ ديگراني كه عده‌اي‌شان تازه در شب عمليات معلوم مي‌شد چقدر براي دينداري، جگر دارند. تحول مثبت هم بود، ما زمان جنگ مي‌گفتيم اگر كسي نتواند از سيم خاردار نفس خود عبور كند، نمي‌تواند از سيم خاردار دشمن رد شود. يعني تا پاي روي من نگذاري، نمي‌تواني پا روي مين بگذاري. شب عمليات اگر توانستي از من بگذري، روي مين رفتن هم برايت آسان مي‌شود، ولي اگر پا روي من نگذاشتي و از خودت عبور نكردي، پا روي مين هم نخواهي گذاشت و اين اصلاً كاري به گذشته تو ندارد كه تو مجيد سوزوكي هستي يا نماز شب‌خوان. اي بسا نماز شب‌خوان‌هايي كه آن لحظه تصميم درست نگيرند و اي بسا مجيد سوزوكي‌ها كه تا پاي جان هم پاي اسلام بمانند. آن شيپوري كه هنگام نواخته شدن، مرد را از نامرد جدا مي‌كند، كار ديگرش نشان دادن ميزان اخلاص آدم خوب‌ها در عبادات‌شان است. در اخراجي‌هاي 2، شخصيت حاج صالح كه به قول معروف ملالغتي بود و مو را از ماست بيرون مي‌كشيد، بالاخره خودش را لو مي‌دهد و بر اساس مصلحت خودش مي‌گويد: «وا ليلي وا ليلي» بخوانيد. هر چند كه مي‌گويد براي تقيه (!) اين را بخوانيد. مناسب‌ترين عرصه براي شناخت ميزان صداقت اهل تشرع، همين عرصه جنگ است. ماجراي گم شدن عمامه در اردوگاه هم به نوعي همين جماعت كه در دينداري، رياكارند را رسوا مي‌كند. بله، آنجا هيچ‌كس نمي‌گويد كه عمامه گمشده براي روحاني فيلم است اما همين كه بعثي‌ها شك مي‌برند كه نكند عمامه مال «حاج صالح» باشد، همه هورا مي‌كشند؛ يعني آنچه هست رياگريزي است و نه دين‌گريزي. تأكيد شما روي اين مساله بيانگر اين نيست كه پيام اخراجي‌ها را همين رياگريزي جامعه و دين‌گريزي مي‌دانيد؟ من هميشه همين پيام را داشتم. مردم ما ضد رياكاري‌اند، نه ضد دين. در فيلم مظهر دين تشويق اما مظهر رياكاري هو مي‌شود، در جامعه هم همين‌طور است. راز موفقيت اخراجي‌ها ارتباط با فطرت مشترك آدم‌هاست. برخي‌ها آسمان و ريسمان مي‌بافند كه علت موفقيت اخراجي‌ها تعداد تيزر و آگهي و سينما و اين جور چيزهاست اما اگر من كارگردان اخراجي‌ها هستم راز اين پيروزي چيزي جز ارتباط با فطرت مشترك آدم‌ها نيست. در فقر و فحشا هم من همين‌كار را كردم. «عدالت» هم فطرت مشترك آدم‌هاست. مردم از بي‌عدالتي مثل رياكاري و البته مثل بي‌ديني بيزارند. ما بايد همواره با فطرت مشترك آدم‌ها حرف بزنيم. پس شما به‌رغم فروش خوب‌تان، گيشه را تعيين كننده نمي‌دانيد؟ نه، گيشه تعيين كننده نيست، حسي كه در سينما جاري مي‌شود تعيين كننده است. يك وقت شما صد نفر در سالن جمع كرده‌ايد و نه هزار نفر و هجو دشمن را مي‌كنيد، هجو رياكاري مي‌كنيد اما درنمي‌آيد، مهم تعداد صندلي‌هاي پر سينما نيست، مهم اين است كه حرف‌تان درآمده باشد يا نه. وقتي بعد از 20 سال از جنگ، ‌روي عكس صدام توپ شوت مي‌شود و همه مي‌خندند يعني فيلم درآمده. مي‌گويند بازي‌ها درست نيست ولي بازي‌ها تأثير خودش را گذاشته. مي‌گويند فيلمنامه غلط است اما فيلمنامه غلط كار خودش را كرده و حس وحدت و ميهن‌پرستي را در سينما جاري كرده است. اين‌حرف‌ها كه شما مي‌زنيد بيانگر يك ديدگاه است؛ ديدگاهي خاص و فراتر از خط‌كشي‌هاي مردم راجع به جبهه و جنگ. اينكه اين حرف‌ها را شما بزنيد و نه مدعيان روشنفكري، جالب است. مي‌خواهم بپرسم از كي صاحب اين طرز تفكر شده‌ايد؛ از همان زمان جنگ يا بعد از جنگ يا بعد از دوم خرداد؟ شما برنامه «شب شيشه‌اي» را كه من رفتم يادتان هست؟ خب، بله. خاطرتان باشد همان جا گفتم كه من سال 67 با اغلب شخصيت‌هاي اخراجي‌ها در جبهه زندگي كرده‌ام و اصلا مسؤول دسته‌شان بودم. من با امثال حاج صالح و همين شخصيت‌ها خودم دعواها كرده‌ام و من در دهه 70 نشريه‌اي داشتم با همين تيپ آدم‌ها. بچه‌هايي كه هيچ‌كس قبول‌شان نداشت، من دور خودم جمع كردم و هفته‌نامه‌اي پرتيراژ درآوردم كه بسيار اثرگذار بود و در دهه 80 درباره همين تيپ و شخصيت‌ها فيلم ساختم. تجربه و زندگي من اصولا با اين شخصيت‌ها سپري شده و لذا افكار من همان افكار است و هيچ تغييري نكرده، اگر ديدگاه من به زعم شما ديدگاهي خاص است، مربوط به همان دوران است و تا به امروز هم بوده. شما براي بيان ديدگاه‌تان از زبان طنز استفاده كرديد، در حالي كه اگر حرف‌تان را معمولي مي‌زديد كار راحت‌تري بود. بهره از زبان طنز كارتان را سخت و ظريف مي‌كند كه هر‌ آن احتمال خطا در آن هست. آيا هيچ وقت نترسيديد كه در بيان همين رياكاري دچار غلو شويد و واقعيت را وارونه جلوه دهيد؟ آيا هيچ وقت نترسيديد كه نكند اين تلقي از فيلم شما به وجود بيايد كه همه جبهه‌اي‌هاي ما امثال همين مجيد سوزوكي هستند؟ آيا شما به خاطر گفتن بخشي از واقعيت،‌ بخش ديگري از واقعيت را قرباني نكرديد؟ اصلا! حرف من بزرگ‌تر از اين حرف‌هاست! خدا به ما رحم كند! من مي‌گويم همه ما يك جوري مجيد سوزوكي هستيم. اگر اين حرف شما به اين معناست كه همه ما «در مسير شدن» قرار داريم، حرف‌تان را قبول دارم. يكي نمره‌اش 18 است او بايد 20 بگيرد تا موفق باشد ولي كسي كه نمره 5 گرفته، 10 هم براي او موفقيت است. اينكه امام (ره) گفت:‌ جبهه دانشگاه آدم‌سازي است، به همين معناست. از طرفي من كي گفته‌ام كه فقط در جبهه لات‌ها جنگيده‌اند. نه، اگر لات‌ها آمدند و آدم شدند،‌ آدم‌ها آمدند و آدم‌تر شدند و ممكن است البته خيلي‌ها در اين دانشگاه مشروط شوند. من هنوز معتقدم كه نسبت به ده‌نمكي زمان جبهه و شلمچه عوض شده‌ايد. حرف‌هاي شما حداقل امروزي‌تر به نظر مي‌رسد و به نوعي سعي كرده‌ايد افكارتان را به‌روز كنيد. راستش من زياد قبول نمي‌كنم كه شما همان ده‌نمكي زمان روزنامه‌نگاري هستيد. چرا؟ شما همين بازيگراني را كه در فيلم اخراجي‌ها از آنها استفاده مي‌كنيد، روزگاري در نشريات‌تان مي‌كوبيديد. من بازيگر را مورد حمله قرار نمي‌دادم، فيلم‌ها را مورد نقد قرار مي‌دادم. كجاي دنيا گفته نقد فيلم يعني نقد بازيگر؟ من زماني حق داشتم فيلم‌ها را نقد كنم، اما الان خودم در موضع نقد قرار دارم. بالاخره نگفتيد عوض شده‌ايد يا نه؟ ابزارم چرا عوض شده ولي افكارم نه. من الان همان حرف‌هايي را كه مي‌نوشتم، دارم فيلم‌شان مي‌كنم. ببينم، اين كدام نشريات بود كه در راه جنگ فقر و غنا، آقازاده‌ها و ثروت‌هاي بادآورده، بيشترين هزينه را داد؟ من همان تيتر يك «مولا ويلا نداشت» را كردم مستند «فقر و فحشا». من روزي نوشتم «كدام چپ ، كدام راست» و اين در شرايطي بود كه همه فقط از چپ و راست حرف مي‌زدند. بعد هم مستند « كدام استقلال،‌ كدام پيروزي» را ساختم. من مگر در شلمچه و جبهه عليه نگاه كليشه‌اي به جنگ و جبهه مقاله و سرمقاله ننوشتم؟ من مگر اين جمله شهيد خرازي را در صفحه يك مجله نياوردم كه «مطبوعات ما جنگ را درشت مي‌نويسند، درست نمي‌نويسند؟» امروز كساني كه اين حرف‌ها را از خود ما شنيده بودند، دارند اين حرف‌ها را به خود ما برمي‌گردانند. من همان نگاهم به جنگ در نشرياتم را كردم اخراجي‌ها و در اين بين ابزارم عوض شد نه عقيده‌ام. اينها درست، اما شما در زمان كار ژورناليستي به مقوله‌اي از جنس عربده‌كشي، ‌شرب‌خمر يا مفسده‌اي مثل بدحجابي نگاهي غير از نگاه امروز داشتيد؟ چطور؟ آن‌ زمان شما اين مقولات و عناصر مرتكب اين مسائل را نقد مي‌كرديد ولي امروز از اصلاح اينها حرف مي‌زنيد و از قابليت تحول‌پذيري‌شان. خوب خاطرم هست در «شلمچه» شما يك صفحه را به مقايسه تصويري روزگار زمان جنگ و روزگار امروز مي‌پرداختيد و مخاطب شما نتيجه مي‌گرفت كه يكي فضاي بهشت است و يكي فضاي جهنم ولي امروز شما براي آن جهنمي‌ها راه بهشت را نشان داده‌ايد و حتي گاهي آنها را محق جلوه مي‌دهيد،‌حالا به اين بهانه كه رياكاري هم هست. من آن‌ زمان وظيفه‌اي داشتم و امروز وظيفه‌اي. اين لزوما به معناي عوض شدن نيست. من زمان روزنامه‌نگاري هم هرگز اين تقسيم‌بندي بهشت و جهنم شما را قبول نداشتم و اين را هم قبول نداشتم كه اين جماعت هرگز قابل تحول و اصلاح نبوده‌اند. من در زمان كار روزنامه‌نگاري وظيفه‌ام نقد مسؤولان بود و مخاطبم قدرتمندان. آن تصاوير هم براي نشان دادن جامعه به مسؤولاني بود كه چشم‌شان را در برابر واقعيت‌ها و حقيقت‌ها بسته بودند. اما در سينما من علاوه بر مسؤولان مخاطب ديگري دارم به اسم مردم؛ توده مردم. متوجه هستيد. آن زمان عمده مخاطب من قدرتمندان بودند ولي امروز هم قدرت و هم مردم مخاطب من هستند. آثار سينمايي شما از هر قشري مخاطب دارد، اما نشريات شما اين‌طور نبود و تنها قشر خاصي مي‌خواندند. قبول ندارم. بسياري از خوانندگان هفته‌نامه‌هاي ما كساني بودند كه علي‌الظاهر از تيپ ما نبودند. تيراژ ما هم نشان مي‌داد كه فقط نمي‌تواند بچه‌ مذهبي و حزب‌اللهي‌ها خواننده ما باشند. من بعدها فهميدم كه بسياري از مشتركان ما افرادي بودند كه در ظاهر هيچ شباهتي با ما نداشتند. البته فقط در ظاهر. جالب است؛ چه آن زمان و چه امروز بيشتر حضور من به عنوان سخنران در دانشگاه‌ها به دعوت همين تيپ‌ها بود والا از طرف تشكل‌هايي مثل بسيج دانشجويي من مدت‌ها محدوديت و در مقطعي ممنوعيت دعوت داشتم و رسما بخشنامه كرده بودند كه فلاني را دعوت نكنيد و اين در زماني بود كه من از طرف آن طرفي‌ها مدام دعوت مي‌شدم، اگر چه حرف خودم را مي‌زدم؛ همان حرفي كه اگر به جمع بسيج دانشجويي هم مي‌رفتم، مي‌زدم؛ همان حرفي كه فطرت مشترك انسان‌ها را مخاطب قرار داده بود. همين يك ذره خطرناك نيست؟ همين چي؟ راحت باشم؟ بفرماييد . همين كه شما آرام آرام به طرف مقابل گرايش پيدا كنيد. البته شرط كرده بوديم كه مصاحبه درباره اخراجي‌ها باشد. درست، اما حيف‌مان آمد كه اين مسائل را بازگو نكنيم. دقيقا سؤال شما چيست؟ من از اين مي‌ترسم كه برخي كج‌فهمي‌ها در طرد كردن شما به طرف مقابل و زاويه‌دار كردن‌تان با انقلاب نتيجه بدهد. يعني شما هم بيفتيد روي دنده لج و عوض شويد. خيال‌تان راحت؛ من با انقلاب لج نمي‌كنم، اما تا لج اين جماعت را درنياورم، عوض نمي‌شوم. من زمان كار روزنامه‌نگاري، هفته‌نامه خود را تريبوني كردم براي بچه‌هاي بي‌تريبون كه هيچ‌جا نبود حرف خودشان را بزنند، اما جالب اينجاست كه مواضع شخصي من از دوطرف و گاهي از سوي همين بچه‌ها مورد نقد و البته هجمه و تخريب قرار مي‌گيرد. عليه اخراجي‌ها، نه فقط در هفته‌نامه‌ها و روزنامه‌ها مطلب نوشتند كه حتي مستند هم ساختند و اين حمله‌ها البته از هر دو طرف بود. روزگاري من به همين دوستان قديمي خود مي‌گفتم كه بايد نشريه داشته باشيم، مي‌گفتند اين كارها سوسول بازي است! تو ترسيدي از حضور در عرصه!‌ من يادم مي‌آيد سال 1369 مي‌خواستيم تومار جمع كنيم عليه يك برنامه از راديو و تلويزيون، به ما مي‌گفتند: شما ضدولايت ‌فقيه هستيد! جايي كه رهبري نماينده دارد مگر مي‌شود عليه‌اش تومار داد؟! الان راحت مي‌شود اين حرف‌ها را زد اما من پاي اين حرف‌ها چاقو خوردم. آن موقع كدام‌يك از بچه‌ها حاضر بودند از هزينه شخصي‌شان مجله دربياورند؟ 10 سال بعد در اوج بحران‌هاي سياسي سال 76 عده‌اي به صرافت داشتن رسانه و روزنامه افتادند. آن موقعي كه من در زمينه مناسبات حسي با شهدا تصوير و تمثال و سررسيد كار مي‌كردم كسي از اين كارها نمي‌كرد؛ نه بنيادي بود نه جايي نه كنگره شهدايي. منتقد منسوب به همين جماعت، ديروز عليه فيلم شما پيام داده كه اخراجي‌ها فريبي بيش نيست! بله، اينها را از تغييرات ظاهري‌شان هم مي‌شود شناخت. يعني سر و شكل‌شان را طوري آرايش مي‌كنند كه نان‌شان آجر و دكان‌شان بسته نشود و واي به روزي كه اينها ايدئولوگ‌هاي بچه مسلمان‌هاي ما باشند. از نظر اين جماعت ما وقتي كه تيتر «مولا ويلا نداشت» را هم مي‌زديم، اشتباه و فريب بود. وقتي هم كه «از شمع تا بنز بيت‌المال» را نوشتم همين‌طور. اما من كه با حرف اينها راه خودم را مشخص نمي‌كنم. ما يك منشور انقلاب داريم كه همان نگاه و تفكر حضرت امام (ره) است. ما يك آينه داريم به اسم «ولايت» كه جلوي چشم‌مان مي‌گذاريم و بر اساس آن بايد جريان‌سازي كنيم، اثر توليد كنيم و حرف بزنيم. مگر چند سال گذشته رهبر انقلاب در لشكر 27 حضرت رسول (ص) بحث مهم و حياتي خواص و عوام را مطرح نكردند و مگر از خواص امروز كه از راه انقلاب منحرف شده‌اند كه چپ و راست هم ندارد، گله نكردند؟ و بعد مگر رهبر انقلاب نفرمودند كه من توقع داشتم انديشمندان بيايند اين را تبيين كنند و هنرمندان درباره‌اش فيلم بسازند و نويسندگان كتاب بنويسند، چه شد؟ شما دليل سكوت آقايان را چه مي‌دانيد؟ چيزي جز اين نيست كه اينها خودشان در رديف همان خواص متهم بودند. كار توليد كنند كه خودشان را رسوا كنند؟ اما اينها مثال نقض هم دارند. مثلا ؟ خود شما در همان دوره‌اي كه رهبري بشدت بحث عدالت را مطرح كردند و به عنوان نمونه منشور 8 ماده‌اي را خطاب به قوا نوشتند، فيلم فقر و فحشا را ساختيد. خب! من راهم را از اين خواص نمي‌گيرم و به همين خاطر از خواص چپ تا خواص راست فحش مي‌خورم و ناسزا مي‌شنوم. هنرمند متعهد نگاهش به انگشت اشاره رهبري است، اما يك نگاه عميق و دقيق و نه كليشه‌اي. مگر اين خواص، «فقر و فحشا» را مورد تاخت قرار ندادند. خب! متهم اصلي فقر و فحشا همين خواص بودند و اگر از فيلم حمايت مي‌كردند، جاي تعجب بود. اگر اين ضماير متهم، در فقر و فحشا مرجع خود را نمي‌شناختند، آيا فقر و فحشا را بايكوت مي‌كردند و آيا پاي فيلم را به دادگاه مي‌كشاندند؟! ظاهرا كار كردن در اين فضاي تنگ و تاريك تقدير همه هنرمندان متعهد است. بي‌آنكه بخواهم مقايسه‌اي بكنم، روزگاري هم بود كه يكي مثل شهيد آويني از طرف همين خواص مورد حمله قرار مي‌گرفت، آن‌هم به اسم اسلام و توسط كساني كه شعور انقلابي نداشتند و خطاب به او مي‌نوشتند كه «تقوا داشته باش، آقاي سردبير!» بسيج همين صدا و سيما در آن زمان عليه آويني بيانيه داد. اين حرف از بس گفته شده لوث شده اما واقعا چطور مي‌شود كه همه آن حمله‌كنندگان به آويني بعد از شهادتش داعيه‌دار او شدند؟! واقعا چرا؟ از ديدگاه شما چرا آويني زمان حياتش تا اينقدر مغضوب بود؟ آويني نه به خاطر دوربين‌اش و نه حتي به خاطر روايت فتح‌اش،‌ بلكه به خاطر انديشه‌اش مغضوب آقايان بود. يك انديشه متعهد ضدليبرال و صددرصد اسلامي والا اگر آويني در انديشه‌اش كاري با مباني تفكر غرب نداشت كه اينقدر مورد حمله قرار نمي‌گرفت. رهبر انقلاب هم در مورد اين شهيد نمي‌گويند، سيد شهيدان اهل دوربين، مي‌گويند، سيد شهيدان اهل قلم. يعني قلم و نوشته و انديشه وي بود كه اهميت داشت. حالا اثر توليدي مي‌خواهد روايت فتح باشد، مي‌خواهد كتاب حلزون‌هاي خانه به دوش. همان خواصي كه «خان گزيده‌ها»ي آويني را برنتافتند و آن‌را تضعيف انقلاب دانستند، همان‌ها «فقر و فحشا» را هم مورد تخريب قرار دادند و مدعي شدند كه چهره نظام را تخريب مي‌كند! من به شما بگويم اگر بخواهيد مستقل عمل كنيد هم از خواص چپ و هم از خواص راست فحش خواهيد خورد و ناسزا خواهيد شنيد. جواب شما به اين انتقادي كه از «فقر و فحشا» مطرح شد، چه بود؟ اينكه اين مستند چهره نظام را خراب مي‌كند؟ بله. «فقر و فحشا» چهره نظام را خراب نكرد، بلكه منافع آقايان را به خطر انداخت. ظاهرا آقايان خودشان را عين نظام فرض كرده‌اند كه انتقاد از خود را نقد و تخريب نظام فرض مي‌كنند. من در كجاي «فقر و فحشا» انتقادي را متوجه اصل نظام كرده‌ام؛ هرچه نقد بوده عليه همين خواص چپ و راست است. خيلي از كساني كه نان از تقدس عدالت مي‌خوردند بعد از «فقر و فحشا» چهره اصلي‌شان را نشان دادند و چهره واقعي‌شان رو شد. در حوزه دفاع مقدس هم، اين حضرات تا ديروز پشت سر خيلي چيز‌ها قايم شده بودند و نان از قدسيت دفاع مقدس مي‌خوردند، ولي وقتي شما با اثرتان، كليشه‌ها را بشكنيد و واقعيت را بگوييد، اين جماعت نه‌تنها ديگر جرات نمي‌كنند نان جبهه را بخورند بلكه لاجرم بايد پاسخگوي اعمال‌شان هم باشند، پاسخگوي رياكاري‌شان، پاسخگوي دروغ‌هايي كه گفتند و پاسخگوي خيلي خبط‌هاي ديگر. امام ما فرمود: سپردن امور به آدم‌ها بايد با ملاك تقوا و آمادگي در راه جهاد و شهادت باشد ولي چرا به‌زعم عده‌اي رزمنده‌ها بايد به موزه بروند و سالي يك‌بار تجليل شوند و مدال فتح بگيرند؟ چرا اين رزمنده‌ها در مناسبات امروز اجتماعي گم هستند؟ اينها كجايند؟ اگر ملاك‌هاي امام (ره) درباره گزينش مديران رعايت مي‌شد، كار ما امروز به اينجا مي‌رسيد؟ اينها از همين مي‌ترسند؛ از حضور همين بچه‌ها در مناسبات قدرت و در مناسبات اجتماع. اين بچه‌ها خاري در چشم خواصي هستند كه نه آمادگي براي جهاد در راه خدا دارند و نه بي‌تعارف تقوا دارند. اغلب روشنفكران فعال در عرصه سينما تا قبل از اخراجي‌هاي 1 و 2 از سينماي گيشه حرف مي‌زدند و فيلمي كه مخاطب و گيشه نداشت را اصولا فيلم نمي‌دانستند ولي اين روز‌ها اين روشنفكران از قرار همه حرف‌هاي خود را پس گرفته‌اند و بعضي مي‌گويند سينما يك مقوله است، گيشه يك مقوله ديگر و گاه حتي به مخاطب هم توهين مي‌كنند و اينكه فهم مردم ما از شناخت پديده سينما عاجز است. اين حرف‌هايي است كه اين طرف و آن طرف اين روزها زياد از روشنفكران عرصه سينما مي‌شنويم. براي اينها گيشه جذاب است و امروز هم برخلاف حرفي كه مي‌زنند به گيشه اهميت مي‌دهند اما گيشه‌اي كه فقط پول‌ساز باشد و نه معنادار. اگر سينماي پرمخاطب رفت طرف معناي ايدئولوژيك، انقلابي و متعهد، آنها احساس مي‌كنند كه ابزار گيشه از دست‌شان به بدترين شكل خارج شده، آن‌هم ابزاري كه در انحصار ايشان بوده است. شهيد آويني آمد و از سينما كه خاستگاه آن‌را غرب و طاغوت مي‌دانست، ابزاري ساخت در جهت اعتلاي هنر متعهد و از اين ابزار در مسير تفكر انقلابي استفاده كرد. خب، كاري اينچنيني جماعت روشنفكر را كه خيلي هم كلا عصبي‌مزاج است عصباني كرده و الا پنج ميليارد فروش تا الان اخراجي‌ها در برابر ميليارد‌ها پولي كه اينها مي‌گيرند خرج مي‌كنند، چيزي نيست. آيا جز اين است كه اينها براي برخي آثار خود فقط 8 ميليارد پول گرفته‌اند؟ حالا مثلا اخراجي‌ها اگر 8 ميليارد هم بفروشد، 5 ميلياردش مي‌رود جيب سينمادارها. چند درصدش هم مي‌رود جيب سرمايه‌گذار و بازيگر و آخر كه ببيني چيزي دست كارگردان را نمي‌گيرد. بله، اينها بيشتر با معناي گيشه و حسي كه در سينما به وجود آمده مشكل دارند. اين حس در سينما خيلي مهم است. همين روشنفكران سال‌ها به اسم سينماي جنگ، ضدجنگ حرف زدند. چرا رفتيد جنگيديد؟ مي‌خواستيد نرويد، گذشته پرافتخار ما را زير سؤال بردند. آن‌وقت همين روشنفكر مي‌آيد مي‌بيند با همين ابزار سينما و در همين ژانر جنگ، در فيلم اخراجي‌ها گفته مي‌شود كه اگر اينها نمي‌رفتند بجنگند، شما به صدام مي‌گفتيد آق دايي! اين آنها را ديوانه كرده؛ ديوانه به معناي واقعي به‌طوري كه عقل را ازشان گرفته و شما عصبانيت را از قلم‌هاي‌شان براحتي مي‌فهميد. حتي عليه خود سينما هم حرف مي‌زنند. بله و مدام مي‌گويند كه اين سينما نيست. حالا هست يا نيست؟ به اعتقاد من اخراجي‌هاي 2 از لحاظ تكنيكي از بسياري از فيلم‌هاي جنگي ما بهتر است. در چه زمينه‌هايي؟ در همه چيز. در كارهاي كامپيوتري، در صحنه‌هاي جنگي و حالا من نمي‌خواهم زياد وارد جزئيات شوم اما شما به عنوان كار دوم يك كارگردان بتوانيد ركورد تاريخ سينماي ايران را بشكنيد، اين همان تصوري است كه آنها هرگز آن‌را باور نمي‌كردند. هر چه بود اين سيل راه افتاده و اينها به جاي تعقل شروع كرده‌اند به فحاشي، به مردم ناسزا مي‌گويند، به سينما بد مي‌گويند، به شخص من توهين مي‌كنند و مثلا مي‌روند مصاحبه ساختگي با من كار مي‌كنند يا حرف‌هاي 10 سال پيش مرا به عنوان مصاحبه روز كار مي‌كنند يعني به هر كاري كه فكرش را كنيد، متوسل شده‌اند تا جلوي اين سيل را بگيرند. چرا اين هجمه‌ها روي افكار عمومي تأثير نگذاشت. قطعا روشنفكران سينما اين تخريب‌ها را كردند تا فيلم شما به قول معروف ديده نشود، ولي شد. روزنامه را يك قشري حتما مي‌خواند. قشر خبرنگار و روزنامه‌نگار كه كارش اين است. عده قليلي هم خوره اين مطالب هستند و هميشه روزنامه دست‌شان است، اما عمده مردم اصلا توجهي به اين جار و جنجال ندارند كه حالا بخواهند بر اساس اين حرف‌ها به سينما بروند يا نروند. گذشته از اين بحث، يكي- دو سالي مي‌شود كه شاهد نوعي اشتياق از طرف كارگردان - روشنفكر‌هايي هستيم كه دوست دارند فيلم جنگي بسازند يا مثلا فلان كتاب را خوانده‌اند و علاقه نشان داده‌اند كه فيلم اين كتاب را بسازند. خب بسازند. مي‌گويند به ما اجازه نمي‌دهند. اجازه نمي‌دهند كه چه؟ اجازه نمي‌دهند كه از خطوط قرمز عبور كنيم. باور نكن. به اينها، هم اجازه داده‌اند، هم پولش را داده‌اند. بخش‌هايي از نظام به شما توصيه كرده كه بيا اين اجازه، اين هم پول، فيلم جنگي بساز كه اگر يك روز لازم شد من مي‌گويم. اما شما بلد نبوديد فيلم جنگي بسازيد. اين‌هم كه مي‌گويند به ما اجازه ندادند از خط قرمز‌ها عبور كنيم، باز دروغ است. شما كدام خط قرمز است كه از آن عبور نكرده‌ايد؟! از ديد اين عده راز موفقيت اخراجي‌ها عبور از خط قرمز است كه به شما اجازه داده شد. اتفاقا اخراجي‌ها از خط قرمز‌ها عبور نكرد. واقعا اگر عبور از خط قرمز، رمز موفقيت اخراجي‌ها باشد ( كه خب نيست)، پس چرا اغلب فيلم‌هاي آن‌طرف آبي كه كلا كيلومتر‌ها آن‌طرف خط قرمز هستند هيچ سر و صدايي ولو در فروش زيرزميني ايجاد نكرده‌اند. نه، راز موفقيت‌ اخراجي‌ها اين است كه آمده حساسيت مخاطبان مختلف خود را در نظر گرفته و مثلا در شخصيت‌پردازي اگرحاج صالح رياكار را مي‌گذارد،‌ از آن طرف يك سيد روحاني هم گذاشته تا در مسير اعتدال قدم بردارد، واقعيت را بگويد و نشان دهد اين بازار رياگريزي است كه سكه است نه بازار دين‌گريزي. به زعم من رمز موفقيت اخراجي‌ها تنها و تنها اين بود كه اصلا از خط قرمز عبور نكرد. اينكه روشنفكران مدعي مي‌شوند به ما اجازه نمي‌دهند، از آن حرف‌هاست. خب شما بياييد در فيلم‌هايتان تروريست‌هاي غربي را زير سوال ببريد. اين كار را نمي‌كنيد چرا كه دم به ساعت به اروپا سفر مي‌كنيد و از تروريست‌هاي آنجا مي‌ترسيد كه بلايي سرتان بياورند! پس اينها اصلا دغدغه شما نيست. به شما اجازه هم بدهند(كه دادند)، ميلياردي هم پول بدهند(كه دادند) باز شما چنين فيلمي نخواهيد ساخت، چون جرأتش را نداريد. چون سفرهاي تفريحي شما به اروپاست و مي‌ترسيد كه تروريست‌ها به طرف‌تان تخم‌مرغ پرت كنند. اينكه مي‌گويند اخراجي‌ها از خطوط قرمز عبور كرده، ‌به من بگويند كجاي دنيا هجو دشمن، عبور از خط قرمز است؟ به من بگويند كجاي دنيا سخن گفتن به زبان توده مردم و به‌ لسان كوچه بازاري، عبور از خط قرمز است؟ شما فيلم‌هاي مطرح‌تان هم كه يك سر و صدايي كرد اتفاقا به خاطر اين بود كه به زبان توده مردم حرف زد و زندگي مردم عادي را در بستر سينما نشان داد. من اگر بخواهم حرف‌هاي روشنفكري را به زباني بزنم كه مردم چيزي از آن سر در نياورند، چه هنري كرده‌ام؟ همين آقايي كه بيشتر از ديگران روي بحث عبور اخراجي‌ها از خط قرمز حرف زده، اغلب فيلم‌هايش را كه نگاه مي‌كني، عبور از خط قرمز است. فيلم‌هايي درباره عشق‌هاي مثلثي كه يكي عاشق دوتا مي‌شود، بعد سر و كله يكي ديگر پيدا مي‌شود! شما كه معذرت مي‌خواهم تا نزديك اتاق‌خواب آدم‌ها هم رفتيد! اگر قرار بود مخاطب ايراني را اين قبيل چيزها پاي سينما بكشاند كه شما اجازه‌اش را داشتيد،‌ پولش را هم گرفتيد، فيلمش را هم ساختيد اما فروش‌تان يك چندم اخراجي‌ها هم نشد. عبور از خط قرمز يعني چه؟ يعني اينكه شما اعتقادات حاكم بر يك كشور را زير سؤال ببريد كه برديد. چرا جنگ كرديد؟ چرا برادركشي كرديد؟ شما در فيلم‌هايتان همه ارزش‌هايي كه ما براي آن جنگيديم را زير سوال برده‌ايد، ديگر از چه خط قرمزي مي‌خواهيد عبور كنيد؟ شما هر سكانسي كه لازم بود عليه ارزش‌هاي اين ملت و مقدسات اين مرز و بوم ساخته‌ايد، كسي به شما نگفت بالاي چشم‌تان ابروست، كلي همه جايزه گرفتيد و تقديرنامه دريافت كرديد و كلي پول هم بهتان دادند. شما مگر از همين وزارت ارشاد نظام در دوره گذشته پول نگرفتيد كه فيلم ضدجنگ بسازيد؟ خنده‌دار است. جايي سينماي ضدجنگ شكل مي‌گيرد كه جنگ‌شان تجاوزكارانه باشد. مثلا در آمريكا سينماي ضدجنگ معني دارد چرا كه جنگ آنها عليه عراق يا عليه ويتنام، تجاوزكارانه بود. جنگ ما دفاع بود و اينها با اسم مسخره سينماي ضدجنگ، دفاع ملت را زير سوال بردند. اين البته نشان دهنده كم‌خردي و كج‌فهمي مديران وقت فرهنگي ما بود، حالا يك فيلمساز از جنس جنگ آمده با فيلم خودش حرف‌هاي شما را دارد جواب مي‌دهد آيا چون جواب شما را داده و مردم هم خوششان آمده، پس از خط قرمز عبور كرده؟ و مگر به من اجازه دادند؟ و مگر به من امكانات دادند؟ كساني كه تا ديروز مي‌گفتند «صنعت سينما» و «اقتصاد خودگردان» و مثل فوتبال حرفه‌اي بايد برويم به سمت سينماي حرفه‌اي، بدانند كه اخراجي‌هاي 1 و 2، تنها فيلم‌هاي جنگي بودند كه فيلمنامه‌شان بدون هيچ حمايت دولتي ساخته شد. بخشي هم اگر كسي آمده شراكت كرده،‌ حمايت نكرده. اين نشان مي‌دهد اصلا مساله اينها سينما و صنعت سينما و گيشه و مخاطب نيست. مساله اينها دردي است كه از ناحيه پاسخ‌هاي صريح فيلم گرفته‌اند. مساله اينها دردي است كه من با همين ابزار خودشان بهترين‌جواب را در رد ادعاهاي‌شان دادم و اين چپ و راست هم ندارد. خيلي‌ از همين ظاهرالصلاح‌ها احساس كردند كه «عباس»، پسر ميرزا بازيگر شخصيت واقعي خودشان است. آن جناح فلاني كه فقط حاضر بود به بچه‌ها در آسايشگاه‌ها گل بدهد و حاضر نبود براي اين آب و خاك، جان بدهد، حاج صالح را خودش مي‌بيند. در اخراجي‌ها هر كسي مصداق خودش را بي‌ برو برگرد پيدا مي‌كند و اينهايي كه مصاديق مخفي را نقش خودشان مي‌بينند،‌ اين را مي‌فهمند و دردشان مي‌آيد. خودشان را در فيلم مي‌بينند،‌ شخصيت‌شان هم منفي است پس ناراحت و عصباني مي‌شوند و اين ناراحتي و عصبانيت اينها اصلا يكي از هدف‌هاي من بوده. 20 سال پيش من عهد كردم كه انتقام اين رزمنده‌ها را از حضرات چپ و راست بگيرم و امروز گرفتم. 20 سال پيش جنگ داشت تمام مي‌شد، قطعنامه 598 قرائت شد، من قطار انديمشك- تهران را نگاه مي‌كردم، گفتم اين قطار كه برسد، مردم و مسؤولان در ميدان راه‌آهن و خيابان وليعصر (عج) بهترين استقبال را مي‌كنند اما هيچ اتفاقي نيفتاد. 8 سال دفاع، دفاعي كه يك وجب از خاك‌مان را هم به دشمن نداديم، آن هم با كمترين امكانات و بعد اين استقبال سرد از آخرين رزمندگاني كه از جنگ برمي‌گشتند. آن موقع همين آقايان خاتمي و خرازي مسؤول ستاد تبليغات جنگ بودند كه براي من سؤال است كه چرا آقايان اين كار را نكردند؟ اين زرين‌ترين برگ تاريخ اين سرزمين است و كاري كه اين بچه‌ها كردند چند تا سلسله با آن همه يال و كوپال نتوانستند انجام دهند، آن وقت اينگونه بايد از آنها پذيرايي شود؟ ياد ديالوگ اخراجي‌هاي 1 افتادم، كجايند رستم‌دستان و سياوش و كيكاووس... كه ببينند شيربچه‌هاي حيدر كرار بدون گرز و تبرزين و رخش، شاخ غول استكبار را شكستند؟ آن وقت اين بچه‌ها وقتي برگشتند با بي‌مهري مواجه شدند و امروز 20 سال بعد از جنگ، درست در همين ايام هواپيماي 598 در اخراجي‌هاي 2 به پرواز درمي‌آيد كه من به عمد شماره پرواز را گذاشتم 598؛ هواپيمايي كه خيلي حرف دارد، يك طرفش دوست است يك طرفش دشمن. دشمن را در يك طرفش مي‌بينم و دوست را هم. آدم‌هاي درون هواپيما را مي‌بينيم كه دارند به خاطر موشك‌باران فرار مي‌كنند مشهد؛ آدم‌هايي كه مي‌گويند اينهايي كه دارند مي‌جنگند با پول ماست! آدم‌هايي را مي‌بينيم كه جبهه‌بيا نيستند ولي اين بار كه مجبور مي‌شوند بيايند تا آخرش مي‌ايستند و اين هواپيما به جاي اينكه در فرودگاه‌ها بنشيند، در سالن سينما‌هاي ما مي‌نشيند اما اين بار مسؤولان را كار ندارم ولي مردم بلند مي‌شوند و به پاي رزمندگان‌شان سرود«اي ايران» را مي‌خوانند. اتفاقي كه بايد 20 سال پيش و نه در سالن سينما كه در خيابان‌هاي شهر مي‌افتاد. مردمي كه براي فيلم، احساس مقدس خود را خرج مي‌كنند به طريق اولي براي واقعيت هم همين كار را مي‌كنند اما امان از مسؤولان كه ذائقه مردم را هم خراب مي‌كنند. من اين حرف‌ها را مي‌گويم كه تا به حال جايي نزده بودم؛ اين حرف‌ها«رمزگشايي عصبانيت» اين آقايان است. جناب رئيس‌جمهور آقاي احمدي‌نژاد قبل از دوره اول جايي گفته بودند كه از نظر برخي انگار وارد منطقه ممنوعه شده‌اند. گويا شما نيز همين احساس را داريد؟ من در فقر و فحشا و در كدام استقلال، كدام پيروزي و در همين اخراجي‌ها وارد منطقه ممنوعه شدم و ظاهرا چاره‌اي جز مبارزه نيست. آثار شما به نوعي باعث افتخار بچه حزب‌اللهي‌هاي واقعي هم هست؛ اينكه هنوز هم در زمينه رسانه و هنر، آدم داريم و مخاطب هم الحمدلله زياد است. آن زمان كه روزنامه شرق تيتر زد ‌«حراج انسان در فجيره» اتفاقي نيفتاده بود ولي وقتي شد « فقر و فحشا» 10 ميليون بيشتر از اين نسخه تكثير شد و با وجود محدوديت‌هاي عجيب و غريب، مخاطب عام پيدا كرد. اينها كه همه افتخارشان مستند«خانه خدا» در زمان شاه بود، ديدند مستندي پيدا شده كه هيچ حرف كنايه‌آميزي به انقلاب نزده و از هيچ خط قرمزي هم عبور نكرده و فقط نقد قدرتمندان را كرده. اين آنها را عصباني كرد. «فقر و فحشا» نقد مسؤولان بود از زاويه گفتمان امام (ره) و رهبري. امروز هم همان عصبانيت را من مي‌بينم. فروش بالا و بي‌نظير اخراجي‌ها چند درصد متعلق به كيفيت فيلم و بازي بازيگران است و چند درصد متعلق به حرف شما؟ يعني چند درصد آمدند ببينند كه ده‌نمكي آمده چه بگويد، فارغ از اينكه فيلم را اصلا چه‌جور و با چه بازيگراني ساخته؟ 90 درصد. پس براي شما چه ساختن از چگونه ساختن مهم‌تر است؟ قطعا ! در زمان روزنامه‌نگاري‌تان هم مي‌شد فهميد كه محتوا براي‌تان از فرم مهم‌تر است؛ اينكه چه بگوييد مهم‌تر بود تا اينكه چگونه بگوييد؟ بله خب! يادم هست شلمچه و جبهه چقدر غلط ويراستاري و املايي داشت. بازيگران اخراجي‌ها در فيلم‌هاي ديگر هم بازي كرده و مي‌كنند. فرم و تكنيك هم بخشي علم است بخشي سليقه ولي حرفي كه تو مي‌خواهي در فيلم بزني از همه اينها مهم‌تر است. فرم دست يافتني است. فرم و محتوا مثل دو تا بال مي‌مانند يا به عبارت مهم‌تر ظرف و مظروف كه قطعا محتوا مهم‌تر است. ولي اگر همين محتواي خوب در فرم بدي ارائه شود مخاطب ارتباط نمي‌گيرد. در اخراجي‌ها گرفته، پس فرم هم خوب بوده است. به نظر مي‌رسد در اخراجي‌هاي 2 بيشتر فرم كار دست‌تان آمده. فيلم از نظر فن فيلمسازي فيلمي خيلي بهتر از اخراجي‌هاي 1 است و بويژه بازي گرفتن از بازيگران. من اين را قبول دارم. در مقايسه با اخراجي‌هاي 1، كار از حيث تكنيك بهتر بوده و حتما فيلم بعدي‌ام از اين حيث باز پيشرفت خواهد كرد. گفتم كه فرم دست يافتني است و به مرور زمان بهتر مي‌شود اما مهم‌تر از فرم حرف شما و محتواي اين حرف است. راستش آقا مسعود! برخي از اين مي‌ترسند كه شما هم تحت تاثير برخي فشارها به اصطلاح ببريد و چپ كنيد. حضرات يا به قول خودتان خواص چپ و راست هم كه بهانه زياد دست شما مي‌دهند. اتفاقا اينها هم همين را مي‌خواهند كه من ببرم. برنامه شما در مواجهه با اين اتفاقات چيست؟ مثل اينكه خيلي از اين مي‌ترسيد كه من ببرم... نه، اين ترس ندارد ولي برخي‌ها تمام آرزوهايشان ديدن يك مسعود ده‌نمكي بريده از انقلاب است. ما آن برنامه شما را كه با حميد داوودآبادي به بهشت‌زهرا(س) رفتيد، ديديم و چقدر بازخوردهاي خوبي داشت. در بين اهالي كارهايي كه من كرده‌ام هيچ‌كس اندازه من هزينه نداده. ريختند در خانه‌ام و تفتيش كردند و فحش دادند و زدند و رفتند. من را زندان بردند، آن هم با لباس راه‌راه، آنقدر كه نشريات مرا توقيف كردند، ‌نشريه هيچ ضدانقلاب و دوم خردادي‌اي را توقيف نكردند. شلمچه را بستند، به دادگاه رفتم، جبهه را بستند، كتاب فقر و فحشا را توقيف كردند، اخراجي‌هاي 1 را در جشنواره پارسال آنطور برخورد كردند، ‌امسال هم كه مي‌بيني. هيچ‌كس به اندازه من بابت حرف‌هايش هزينه نداده و حضرات خيلي دوست دارند كه مرا بريده ببينند. يك روز دوست دارند طبرزدي شوم، يك روز دوست دارند مخملباف شوم و خدا همه را عاقبت‌ به خير كند ولي... ]بعد از كمي مكث[ ... من تا حق بچه‌ رزمنده‌ها را نگيرم مطمئن باش عوض نمي‌شوم! [مي‌خندد] من هنوز با اينها كار دارم. من تازه‌ 40 سالم شده. متولد چه سالي هستيد؟ 1/2/48. من هميشه فكر مي‌كردم در آستانه 40 سالگي چه اتفاقي برايم مي‌افتد و در اين مسير شدن به كجا خواهم رسيد. من بويژه در اين يكي- دو سال اخير خيلي به 40 سالگي خودم و شرايطم در اين سن انديشه كرده‌ام. حالا 40 سالگي‌تان تمام شده. راضي هستيد؟ شكر خدا. احساس مي‌كنم به آرمان‌هايي كه داشتم پشت نكردم. من نمي‌گويم بچه‌ حزب‌اللهي‌ام، نمي‌گويم اصولگرايم و از اين حرف‌ها. خودم را هم به هيچ عنواني نمي‌خواهم بچسبانم. هر چه هم درباره‌ام مي‌خواهند بگويند، بگذار بگويند. بگذار بگويند عوض شده، عوضي شده، پولدار شده، نه. من هيچي نيستم. من فقط زبان يك نسلم؛ نسلي كه كنار من در فكه و شلمچه غريبانه و مظلوم پرپر شدند و من با خودم عهد كردم حرف اين نسل را بزنم و اجازه ندهم فريادشان در لابه‌لاي همهمه‌ها و هياهوها گم شود. حالا چه با كاپشن، چه با كت و شلوار، چه با دوربين و چه با روزنامه و از خدا مي‌خواهم عاقبت به خير شوم. آقا مسعود! ديگر ولش كن، بگذار همين طور نوستالژيك تمام شود. قبل از انتخابات گفتي سياست، بازي است. پس فيلم انتخاباتي هيچ نامزدي را نمي‌سازي؟! من قول هيچي به شما روزنامه‌نگارها نمي‌دهم. قول چي بدهم؟ پيشنهادي داشتيد؟ دوره پيش هم داشتم، خيالت راحت! شده دلت براي جنگ تنگ شود؟ نه، چون الان هم در جنگم. شرايطي كه من در اين 20 سال بعد از جنگ ديده‌ام از جنگ، سخت‌تر بود؛ خيلي سخت‌تر. سنگر يا تفكر؟ هم سنگر و هم تفكر. در زمان جبهه، امداد غيبي هم بود. در جنگ كنوني هم آيا خبري از امداد غيبي هست؟ فراوان. اگر جنگ‌ الان سخت‌تر است پس امداد غيبي‌اش هم بيشتر است. مثالي مي‌زنيد؟ همين كارهايي كه كرده‌ام اگر امداد خدا نبود مطمئن باشيد به جايي نمي‌رسيد. اين را بدون رودربايستي مي‌گويم. اين خداست كه مرا از اين ميدان مين عبور مي‌دهد. من اين خدا را تجربه كرده‌ام و كمك او را با همين چشمانم ديده‌ام. من با هيچي، نشريه شلمچه را درآوردم. من ليات‌بندي صفحات نشريه شلمچه را روي طبقات كمد جهيزيه خانمم انجام مي‌دادم؛ يعني شيشه‌ها را درمي‌آوردم و روي زمين مي‌گذاشتم و ليات را روي آن مي‌بستم. چون پول نداشتم ولي در هر شماره چند هزارتا مي‌آمد روي تيراژ. خيلي هم غلط تايپي داشت. مطالب را همسرم تايپ مي‌كرد. بنده خدا شب‌ها مجبور بود جور حقوقي را كه ما نداشتيم به تايپيست‌ها بدهيم بكشد. با اين همه چون روح كار سالم بود و نيت خيري پشت هدفم بود، نشريه گرفت و موفق شد. شما خانم مريلا زارعي را پيدا كنيد. من در اخراجي‌هاي 1 مي‌خواستم از ايشان استفاده كنم اما آنقدر براي خانم زارعي حاشيه درست كرده بودند و از من بد گفتند كه مي‌ترسيد در فيلم من بازي كند. اين خانم يك استخاره‌اي كرد كه رمز موفقيت اخراجي‌ها در همان استخاره نهفته است. بعد جالب است در اخراجي‌هاي 1 بازي خانم زارعي حذف شد. بازتاب خارجي فيلم تا الان چه بوده؟ فيلم بشدت محبوب ايراني‌هاي خارج از كشور است. در سينماهاي آمريكا كه اكران مي‌شد. قبل از كن؟ بله، استقبالي از فيلم شد كه بسيار جالب بود. دخترها روسري از همديگر قرض مي‌گرفتند و عكس يادگاري مي‌انداختند. جالب است. نسلي كه متهم به دين‌گريزي است، پاي مفاهيم ديني در سينما كف مي‌زند و با رزمنده‌ها مي‌خندد و با آنها اشك مي‌ريزد. بهترين ديالوگ اخراجي‌هاي 1 كدام ديالوگ است؟ صحنه‌اي كه سيدجواد هاشمي خودش را تنبيه مي‌كند و مي‌گويد من اگر آدم درستي بودم لابد مي‌توانستم اينها را درست كنم. عيب از من است نه از اينها و اين جمله حضرت امام كه فرمود: تا خودتان را اصلاح نكرده‌ايد نمي‌توانيد جامعه را اصلاح كنيد. در اخراجي‌هاي 2؟ آنجايي كه روحاني فيلم به سيدجواد هاشمي مي‌گويد كه امتحان اسارت از امتحان شهادت سخت‌تر است. اين حرف دل 40 هزار آزاده ما بود كه حقشان هيچ وقت ادا نشد و يكي هم آنجايي كه حاجي دارد براي همه صحبت مي‌كند كه با هم در يك جبهه باشيد عليه يك دشمن. بهترين سكانس؟ در اخراجي‌هاي 1، لحظه شهادت مجيد سوزوكي و حمله عراقي‌ها به سوله و در اخراجي‌هاي 2، صحنه فوتبال و صحنه جنگش؛ چرا كه صحنه‌هايي بود كه در كربلاي 5 با چشم‌هاي خودم ديدم. يك خاطره ناگفته از جنگ؟ كل اخراجي‌هاي 1 خاطرات ناگفته من از جنگ بود و همه آنها را من تجربه كرده بودم. اخراجي‌هاي 1 ديده‌هاي من از جنگ بود و اخراجي‌هاي 2 شنيده‌هاي من از اسارت. و اخراجي‌هاي 3؟ حتما ديده‌هاي من از بعد از جنگ خواهد بود. خاطره‌اي از پشت‌ صحنه اخراجي‌ها؟ شبيه يك تور شده بود، از بس مردم، دانشجويان، طلبه‌ها و مسؤولان مي‌آمدند كه البته گاهي روند كار را كند و سخت مي‌كرد اما خاطره خاص من اين است كه در اخراجي‌هاي 2 آقاي نواب‌صفوي در سكانسي كه آزاده‌ها مورد اذيت قرار گرفته بودند يكجا خسته شد و به يكي از آزاده‌هايي كه آنجا خودش هم در فيلم بازي كرد، گفت: واقعا اينقدر عليه سختي و شكنجه بود؟ اين يعني كه ما بعد از گذشت 20 سال از جنگ هنوز نتوانسته‌ايم سختي‌هاي دوران اسارت را به نسل جوان منتقل كنيم. و اما بحث قيصر. راستش را بخواهيد ما هم از اين مقايسه خوشمان نيامد كه شما اخراجي‌ها را قيصر زمانه معرفي كرديد. هرچند كه اين قياس طيف مقابل و بويژه سازندگان قيصر را هم خوش نيامد. اين مقايسه، حرفي بود كه اگر زده هم نمي‌شد، هيچ اتفاقي نمي‌افتاد. ببينيد! من شخصيت اين دو فيلم را با هم مقايسه نكردم. من فقط گفتم كه از حيث تاثير بر مخاطب، اخراجي‌ها و قيصر شبيه هم هستند. اين را هم در جواب سوال خبرنگار گفتم كه پرسيده بود از حيث تاثير بر مخاطب، اخراجي‌ها به كدام فيلم شباهت دارد و الا از قبل چيز خاصي در ذهنم نبود كه بر اساس آن دغدغه بخواهم اين دو فيلم را مقايسه كنم. من گفتم قيصر تا يكي- دو سال بعد از ساخت هم بحث‌برانگيز و درباره‌اش حرف و حديث زياد بود، اخراجي‌ها هم همينطور. الان سه سال بعد از اخراجي‌هاي1 هنوز دارند درباره اين فيلم حرف مي‌زنند و نقد مي‌نويسند. پس شما در موضع ارزش‌گذاري، اين دو فيلم را مقايسه نكرديد. همينطور است و در ضمن اگر بخواهيم مقايسه ارزشي هم بكنيم، قهرمان فيلم قيصر حتي نتوانست از ناموس خودش دفاع كند ولي قيصرهاي ما بي‌هيچ ادعاي لوطي‌گري و اينجور منم‌منم‌ها آمدند و از ناموس يك كشور دفاع كردند و اجازه ندادند پاي آب‌منگول‌هاي بعثي به اين طرف مرز برسد، چه رسد به بازارچه‌هاي تهران! يكي از اينها گفته بود كه كارگردان اخراجي‌ها اندازه كوپنش حرف بزند. كوپنيسم با ادعاي روشنفكري نمي‌خواند كه چه كسي حق دارد حرف بزند و چه كسي ندارد و اگر قرار باشد كسي كوپن بدهد كه چه كسي چه اندازه حرف بزند آن ما هستيم نه اين حضرات و قطعا در آن صورت آن كساني كه با آن همه ادعاي وطن‌پرستي، زمان جنگ خوردند و خوابيدند، از همه بايد كمتر حرف بزنند. حالا كه ما داريم كوتاه مي‌آييم و مي‌پذيريم كه در اين جامعه همه حق دارند حرف بزنند، توقع داريم كه ديگران هم توقع حرف‌هاي ما را داشته باشند. در همين قضيه قيصر معلوم شد كه آقاياني كه دم از آزادي بيان براي هنرمندان مي‌زنند و از دموكراسي در هنر سخن مي‌گويند تا چقدر اين ادعايشان واقعيت دارد. متاسفانه عصبي‌مزاج بودن، تندخويي، تحمل‌ناپذيري و منيت ظاهرا در ذات برخي مدعيان روشنفكري در عرصه هنر و بويژه سينماست
منبع : وطن امروز

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

میر حسین موسوی و حرفای جدید برای انتخاب شدن


میرحسین موسوی: ارتباط با استان‌ها اقدام پسندیده دولت نهم است
ميرحسين موسوي در رابطه با سفرهاي استاني دولت نهم گفت:ارتباط با استان‌ها اقدام پسنديده دولت فعلي است و البته در گذشته نيز وجود داشته است،‌ ولي در اين دولت اين مسئله گسترش يافت و ما نيز اين ارتباط را ادامه خواهيم داد.
به گزارش خبرگزاري فارس از قم، ميرحسين موسوي عصر امروز در بخش پاياني سفر خود به قم در گفتگو با خبرنگاران به سئوالات آنان پاسخ گفت. وي در ابتدا با اشاره به علت سفر خود به شهر قم گفت: شهر قم سابقه ديرينه‌اي در صيانت از تشيع دارد و حضور علما و مراجع عظام تقليد و همچنين بارگاه حضرت معصومه (س) و جايگاه فرهنگي اين شهر باعث شد كه اين شهر را براي نخستين سفر انتخاب كنم. كانديداي انتخابات رياست جمهوري در ادامه گفت: امروز پس از زيارت بارگاه كريمه اهل‌بيت (س) خدمت تعدادي از مراجع عظام تقليد رسيدم و با آنها صحبت كردم و با ديگر مراجع نيز در سفرهاي بعدي ديدار خواهم كرد. وي در ادامه در پاسخ به سئوال خبرنگار صداوسيماي مركز قم در ارتباط با برنامه‌هاي اقتصادي موسوي اظهار داشت: كار ما با انتشار بيانيه‌ آغاز شده است و به تدريج بخش‌هاي مختلف اين بيانيه را باز كرده و تشريح خواهم كرد. موسوي اضافه كرد: بحث‌ها و گفتگوهاي بسياري در ارتباط با مسائل اقتصادي انجام داده‌ايم و طرح جامع اقتصادي خود را ظرف 10 روز آينده در ديدار با 500 نفر از فعالان عرصه توليد و صنعت مطرح خواهم كرد. وي در ادامه در پاسخ به سئوال خبرنگار فارس در قم در ارتباط با مسائل مطرح شده در ارتباط با كناره‌گيري كروبي به نفع وي اظهار داشت: آقاي كروبي فردي انقلابي است و وارد صحنه شده است و من از برنامه‌هاي ايشان اطلاعي ندارم. وي ادامه داد: حضور آقاي كروبي باعث رونق انتخابات مي‌شود و مشكلي در خصوص حضور افراد مختلف در عرصه انتخابات ندارم. كانديداي انتخابات رياست جمهوري گفت: ما دائما با ايشان ارتباط و رفت و آمد و تماس داريم و آقاي كروبي هم نسبت به ما محبت دارند و اينگونه نيست كه با آقاي كروبي در مقابل هم قرار بگيريم. وي درباره وضعيت ستادهاي انتخاباتي خود در قم افزود: ستادهاي ما حزبي نيست و اقشار مختلف مردم نيز در اين ستادها فعاليت مي‌كنند و اعضاي اصلي ستادهاي انتخاباتي ما گرايش جناحي ندارند. موسوي در پاسخ به سئوال خبرنگار ايرنا مركز قم در ارتباط با برنامه‌هاي وي در خصوص هدفمند كردن يارانه‌ها خاطرنشان كرد: مسئله يارانه‌ها و هدفمند كردن پرداخت يارانه‌ها بسيار با اهميت است و البته در اين زمينه بايد روش‌ها اصلاح شود. وي اضافه كرد: يارانه‌ها اكنون در كشور وجود دارد ولي بي‌هدف است و ما مي‌خواهيم جهت‌گيري درستي در پرداخت يارانه‌ها صورت گيرد. كانديداي انتخابات رياست جمهوري گفت: راه حل‌هاي ارائه شده جز آشوب اقتصادي نتيجه‌اي در بر ندارد و برنامه‌ريزي دقيقي براي هدفمند كردن واقعي يارانه‌ها خواهيم داشت. وي توجه به خصوصي‌سازي و اجراي اصل 44 قانون اساسي را از ديگر برنامه‌هاي مهم اقتصادي دانست. موسوي در پاسخ به سئوال خبرنگار ديگري در ارتباط با سفرهاي استاني و ادامه اين برنامه در صورت موفقيت در انتخابات رياست جمهوري تصريح كرد: ارتباط با استان‌ها اقدام پسنديده دولت فعلي است و البته در گذشته نيز وجود داشته است،‌ ولي در اين دولت اين مسئله گسترش يافت. وي افزود: ما نيز اين ارتباط را ادامه خواهيم داد ولي شايد شيوه‌ ما متفاوت باشد و من به مسافرت‌هاي طولاني اعتقادي ندارم. كانديداي انتخابات رياست جمهوري در ارتباط با اجراي طرح ارتقا امنيت اجتماعي نيز گفت: مسائل فرهنگي جوانان بسيار پيچيده است و با كار هماهنگ و جمعي مي‌توان بداخلاقي‌ها را كاهش داد. اعتقاد دارم كه اگر يك درصد نرخ بيكاري در كشور كاهش يابد، حجم بسياري از بداخلاقي‌ها كاهش مي‌يابد. وي در پاسخ به سئوال ديگري در ارتباط با انتخاباتي بودن سفر وي به شهر قم و ديدار با مراجع عظام تقليد اظهار داشت: كسي كه وارد فضاي سياسي مي‌شود بايد به همه نيروهاي موثر جامعه توجه داشته باشد و در جامعه ديني ما كسي نمي‌تواند به صحنه سياسي بيايد و با مراجع تقليد ‌ارتباط‌ برقرار نكند. موسوي ادامه داد: ارتباط من با مراجع عظام تقليد شايد در چنين شرايطي جنبه تبليغاتي به خود بگيرد، در صورتيكه بنده از گذشته ارتباط داشته‌ام.

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

علی دایی کیست ؟ کی بود؟


دایی ۱۰۹ گل ملی در کارنامهٔ خود دارد و با فاصلهٔ زیادی بهترین گلزن بازی‌های ملی در تاریخ فوتبال جهان است. در سال ۱۳۸۶ خورشیدی، فدراسیون آمار و ارقام فوتبال (متعلق به فیفا)، علی دایی در رده بیست و ششم لیست بازیکنان برتر تاریخ فوتبال جهان قرار گرفت، که در این فهرست وی به عنوان تنها بازیکن آسیایی در میان برترین‌های تاریخ فوتبال مشاهده می‌شود.[۱]
دایی سابقهٔ بازی در تیم‌های مهم بوندس لیگا همچون بایرن مونیخ را دارد و به همراه این تیم به نایب قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا دست یافته و همچنین یکی از اعضای کمیته فنی فیفا است.
سابقهٔ فوتبال
علی دایی در فوتبال باشگاهی
دایی، فوتبال را از باشگاه‌های کوچک شهر اردبیل همچون استقلال اردبیل و شهرداری اردبیل آغاز کرد. او پس از قبولی در دانشگاه صنعتی شریف و اقامت در تهران، به تیم تاکسیرانی تهران، سپس به بانک تجارت پیوست و در این تیم بود که مورد توجه بیشتری قرار گرفت و برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد.
دایی بعدها به پرسپولیس تهران و سپس السعد قطر پیوست و از این تیم راهی اروپا شد و همراه با کریم باقری به باشگاه آلمانی آرمینیا بیله‌فلد و خداداد عزیزی به اف سی کلن آلمان پیوست. مقصد بعدی او بایرن مونیخ آلمان بود. فرانس بکن‌بائر رییس باشگاه بایرن مونیخ، علی دائی را برای این باشگاه انتخاب کرد و وی را مهاجمی در سطح جهانی معرفی کرد. حضور دایی در بایرن مونیخ آلمان نقطه اوج فوتبال او بود، زیرا پیش از آن حضور بازیکنی ایرانی و حتی آسیایی، در یک باشگاه معتبر، نظیر بایرن مونیخ سابقه نداشت. دایی به همراه بایرن مونیخ تا فینال جام باشگاه‌های اروپا رفت و در نهایت مدال نقرهٔ آن بازی‌ها را به دست آورد. گرچه دایی در بازی فینال به میدان نیامد.
او سپس به هرتا برلین آلمان پیوست و با پوشیدن پیراهن شماره ۹ از اصلی‌ترین بازیکنان این تیم بود. دایی با هرتا برلین هم در جام باشگاه‌های اروپا بازی کرد و دو بار دروازهٔ چلسی و یکبار دروازهٔ آث میلان را گشود. حضور موفق علی دائی در باشگاه‌های اروپایی، راه را برای بسیاری از بازیکنان آسیایی از جمله هیده توشی ناکاتا و مهدی مهدوی کیا گشود.
علی دایی با باشگاه سایپا به عنوان بازیکن و سرمربی تیم سایپا ، در سال ۱۳۸۵ فعالیت خود را آغاز کرد. این تیم توانست در خرداد ماه ۱۳۸۶ قهرمانی ششمین لیگ برتر را به دست آورد. او هم‌زمان با قهرمانی سایپا در روز ۷ خرداد ۱۳۸۶، بازدن گل قهرمانی سایپا، که آخرین گل رسمی آقای گل جهان بود، از بازیگری در رشته فوتبال، در مقاطع رسمی، برای همیشه خداحافظی کرد.
لیست تیم‌های باشگاهی
شهرداری اردبیل.
استقلال اردبیل.
تاکسیرانی تهران.
بانک تجارت تهران.
پرسپولیس تهران.
السد قطر.
آرمینیا بیله‌فلد آلمان.
بایرن مونیخ آلمان.
هرتابرلین آلمان.
الشباب امارات.
پرسپولیس تهران.
صبا باطری تهران.
سایپای تهران.
علی دایی در تیم ملی
علی دایی در سال‌های اخیر همواره بازیکن اصلی ایران و کاپیتان این تیم بوده‌است. او بیشترین بازی ملی و بیشترین گل زدهٔ تاریخ تیم ملی را دارد (گل‌های زدهٔ او در میان تمام تیم‌های جهان نیز اول است).
او در جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ امارات به همراه باقری و عزیزی از بهترین ستارگان ایران بود.
دائی در بازی معروف ایران و استرالیا در بازی پلی اف مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ (۱۳۷۷) فرانسه پاس گل دوم ایران را برای خداداد عزیزی ارسال کرد و این گل باعث راهیابی ایران به جام جهانی شد.
او به همراه ایران در دو جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و ۲۰۰۶ آلمان به میدان آمد و در ۵ بازی ایران در این بازی‌ها شرکت کرد. پاس دایی بود که زمینه گذار گل مهدوی‌کیا به آمریکا در جام جهانی ۱۹۹۸ شد.
از نقاط اوج دوران ورزشی دایی را می‌توان روز ۲۴ آبان ۱۳۸۳ دانست. او در این روز و در مسابقات مقدماتی راهیابی به جام جهانی ۴ بار دروازهٔ لائوس را گشود تا نام خود را به عنوان اولین فوتبالیست تاریخ جهان که ۱۰۰ گل در بازی‌های ملی به ثمر رسانده ثبت کند. علی دایی در لیگ برتر ایران در سال ۱۳۸۶ به عنوان سرمربی و بازیکن توانست تیم سایپا را به قهرمانی برساند.
علی دایی در ۱۲ اسفند ۱۳۸۶ به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران منصوب شد. اما در تاریخ ۹ام فرودین ۱۳۸۸ بعد کسب اولين شكست در مسابقات انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی از این سمت برکنار گردید.[۲]
بهترین گلزن در بازی‌های بین‌المللی
وی یکی از بهترین گلزنان تاریخ فوتبال و نفر اول در لیست گلزنان بین‌المللی است. او هم‌چنین بهترین گلزن در تاریخ بازی‌های آسیایی است. او در دور مقدماتی جام جهانی سال ۱۹۹۸، با به ثمر رساندن ۳۸ گل در ۵۶ بازی در رتبهٔ اول قرار گرفت.
او در سال ۱۳۷۵ با به ثمر رساندن ۲۰ گل، دایی به عنوان بهترین گلزن در بازی‌های بین‌المللی توسط فدراسیون تاریخ و آمار فوتبال (IFFHS) معرفی گردید.
در ضمن دایی اولین گلزن آسیایی جام باشگاههای اروپا است. از جمله گلهای به یادماندنی او، دوگل به چلسی و یک گل او به آث میلان در لیگ قهرمانان اروپا، برای تیم هرتا برلین آلمان است، که باعث صعود این تیم به مرحله بعد لیگ قهرمانان شد.

عضویت در فیفا
علی دائی توانست برای اولین بار به عنوان یک بازیکن ایرانی، به عضویت کمیته بین المللی فوتبال فیفا در آید. [۳]
علی دایی در دوران مربی‌گری فوتبال
او دوران مربی گری خود را به عنوان سر مربی و بازیکن در تیم سایپا شروع کرد و توانست این تیم را در لیگ برتر ایران (جام خلیج فارس) به قهرمانی برساند. او در تاریخ ۱۲ اسفند سال ۱۳۸۶ به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد و در تاریخ ۹ فروردین ۱۳۸۸ یک روز بعد از شکست خانگی در برابر عربستان و به علت کسب نتایج ضعیف در بازی‌های انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰ از این سمت برکنار شد
بهترین بازی‌های علی دایی
ملی
بازی ایران در برابر کره جنوبی، در مسابقات جام ملتهای آسیا ۱۹۹۶، که علی دایی ۴ گل به ثمر رساند.
بازی ایران در مقابل استرالیا، در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸، که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
بازی ایران در مقابل آمریکا، در جام جهانی ۱۹۹۸، که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
بازی ایران در مقابل آلمان، در جام جهانی ۱۹۹۸.
بازی ایران در مقابل ژاپن، در سال ۱۳۷۸.
بازی ایران در مقابل لبنان، در سال ۱۳۸۲، که علی دایی رکورد فرانک پوشکاش را شکست.
بازی ایران در مقابل لائوس، در سال ۱۳۸۳، که با ۴ گل او در این بازی، تعداد گل‌های ملی علی دایی، از مرز ۱۰۰ گل ملی گذشت.
بازی ایران در مقابل کاستاریکا، در سال ۱۳۸۵، که علی دایی، رکورد جاودانه ۱۰۹ گل ملی در فوتبال، را به نام خود و کشورش ثبت کرد.
باشگاهی
بازی هرتا برلین آلمان در مقابل چلسی انگلستان، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا ۱۹۹۹-۲۰۰۰، که در این بازی علی دایی دو گل به ثمر رساند.
بازی هرتا برلین آلمان در مقابل آث میلان ایتالیا، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا ۱۹۹۹-۲۰۰۰، که در این بازی علی دایی یک گل به ثمر رساند.
زندگی شخصی
علی دایی در حال صحبت در مراسمی که برای تقدیر از او در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد(۱۳۸۳).
علی دایی در اردبیل متولد شد. سال ۱۳۶۶ در رشته عمران دانشگاه شریف قبول شد، اما به دلیل بازی فوتبال سر اذان ظهر در گزینش ورود به دانشگاه رد شد. همان سال دانشگاه آزاد اردبیل هم قبول شد و دو ترم هم به دانشگاه رفت. ولی در سال ۱۳۶۷ دوباره در کنکور شرکت کرد و این‌بار بدون آن که گزینش گریبان‌گیرش شود در رشته متالوژی دانشگاه شریف پذیرفته شد و لیسانس خود را از همان دانشگاه دریافت کرد[۵] . همچنین وی به تازگی ازدواج کرده و اکنون ساکن محله شهرک غرب در تهران است.[۶]
علی دائی علاوه بر فوتبال، در تجارت نیز مردی موفق بوده‌است و گرداننده چندین شرکت بزرگ و چند فروشگاه و کارخانه تولیدی است.
دائی طی سالهای اوج فوتبال خود و همچنین پس از دوران بازیگری خود، بارها در مسابقات فوتبال با نیات خیرخواهانه به میدان رفته‌است (از جمله در دیدار ستارگان فوتبال جهان و تیم منتخب بوسنی با همراهی روبرتو باجو و دیگر ستاره‌های افسانه‌ای فوتبال و همچنین بازی دوستانه نود دقیقه برای ماندلا که بین تیم منتخب جهان و تیم منتخب آفریقا، به مناسبت تولد ۹۰ سالگی نلسون ماندلا برگزار شد، که این بازی یکی از زیباترین بازی‌های دوستانه علی دایی به شمار می‌رود). او همچنین همراه بامادلین آلبرایت و دیوید بکهام و ...، با سازمان یونیسف، به عنوان سفیر صلح همکاری دارد[نیازمند منبع].
جنجال‌ها
انتقادات
علی دایی باوجود بازی‌های خوب دوران جوانی، در سال‌های پایانی (مخصوصا در بازی‌های جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶) مورد انتقاد برخی کارشناسان فوتبال, طرفداران و مطبوعات قرار گرفت. پافشاری برانکو ایوانکوویچ در استفاده مداوم از وی در تیم ملی از محبوبیت وی کاست.[۷] اما پس از چندی، موفقیت وی در باشگاه سایپا و قهرمانی او به عنوان بازیکن و سرمربی در لیگ برتر باعث شد تا دوباره توجه همگان را به خود جلب کند[۸].
همچنین با آغاز سرمربی‌گری در تیم ملی، دایی بار دیگر آماج انتقادات قرار گرفت. او به دلیل دوشغله بودن (سرمربی همزمان تیم ملی و تیم سایپا) به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت. ارائه لیست تیم ملی یکی دیگر از دلایل انتقادات از دایی است. این دسته از منتقدان وجود ۵ بازیکن از سایپا (که در رده‌های میانی جدول قرار دارد)، عدم حضور بازیکنی از تیم‌های خوزستانی (فولاد، استقلال اهواز، صنعت نفت) و عدم دعوت از برخی بازیکنان را از دلایل انتقادات خود برمی‌شمارند.
شکایت از مایلی‌کهن
دایی در اعتراض به سخنان محمد مایلی‌کهن سرمربی سابق تیم ملی فوتبال ایران از وی شکایت کرد. دادگاه روز دوشنبه ۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۷ خورشیدی[۹] با حضور وکیل دایی و مایلی‌کهن برگزار شد. مایلی‌کهن بر مواضع قبلی خود و انتقادات از دایی پافشاری کرد.دادگاه محمد مایلی کهن را یک سال از مصاحبه با رسانه‌ها محروم کرد.[۱۰]

برای دیدن سیر تکاملی چهره علی دایی لطفا روی لینک کیلیک کنید..